حدود 25 نتیجه (1.08) ثانیه پخش همه دارای پیشواز
زبان
نتایج فارسی نمایش داده شود

Heyf Shod Raft - Amir Shokati And Nirad

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Dayere - Alireza Azar

تمرگیده بودم به تنهایی خویش مرا تو به اغوای بیراهه بردی به دریاچه خمر خالص کشاندی و در مستی چشم من غوطه خوردی بدون سلامی خزیدی کنارم ولم کن، کجا من؟ کجا عشق؟ سکوتم رضا نیست پس چشم بردار میان همه لاعلاجان چرا عشق؟ کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام دو خط چتر بی معنی ام من تو را در بزنگاه دیدن ندیدم همیشه گرفتار کم بینی ام من حقیقی ترین حالت ذوق یک زن عجیبی شبیه نفس های دریا دروغی نشستم به کرسی کذبم به خود بسته ام نام جعلی خود را چرا روبرویم دو زانو نشستی مرا محض چه پیش و پس میکنی عشق؟ به سنگ دلم میخ تو کارگر نیست ولم کن تلاشی عبس می‌کنی عشق نهالی کنار و لب جاده بودم کسی آمد و ساقه ام را تکان داد سرنگ هوا در رگ و ریشه ام کرد و آینده ام را جلوتر نشان داد شکست و تکان داد و قلب از تنم کند چقدر از سرم قمری خسته پر زد به هر کودک باغ دل بسته بودم چقدر آمد و بچه ها را تشر زد ببین بچه بودم به آنی شکستم نفهمیدم اصلا چه ها دیده بودم دوتا قلب تیره کنار دو آوند کجا ماشه ات را چکانیده بودم کنار تو هیچم کنار تو صفرم کنارت هویت ندارم هلاکم دماوندی تو مرا خورد و قی کرد کلوخی پر از حفره در متن خاکم در اوج شکوهت در انبوه لبخند سپردی مرا به زمستان و بوران نشستی در آرامش کوچه باغت رها کردی ام در سراشیب تهران تکست آهنگ قفس، حق من آب و نان هق هق من از این پس به خوابم نیا هرم جاری که هرکس رسیده ست داغی زده ست و حالا تو باید که آتش بیاری اگر هی نشد حق خود را بگیرم اگر دست هر حکمت خون اسیرم اگر دست بردم به تنهایی تو اگر کندم و تلخم و گوشه گیرم اگر انزوایی ترک خورده پوشم اگر بی نصیبم، به کنجی کنارم اگر باد وحشی موافق نبوده اگرباید آخر به شعرم ببارم اگر آن سلامم که پاسخ ندارد اگر سوختم در خودم نخ به نخ ها اگر سفره ام سهمی از نان ندارد و خوردند اگر حاصلم را ملخ ها سر عهد دلواپسی مانده بودم من آن عشق پا تا دهان بودم ای ماه برای گلوبند روز تولد به فکر شکار جهان بودم ای ماه و دلخوش به اینکه میان جماعت شکوه نگاه تو دلواپسم بود بدون تو آدم حسابم نمی‌کرد دو خط شعر تلخی که کار و کسم بود در اعماق ویلی که بودم همیشه نفس می‌کشیدم تو را با نگاهت نجاتم شدی بعد عمری به زندان و بلعیدی ام با نگاه سیاهت خودت آمدی و خودت رفتی از کادر در عکس دوتایی تو را مرده دیدم در آن عکس تاریخی و تار و تاریک خودم را کنارت زمین خورده دیدم غلط کردم اما، رها کردی ام باز میان چک و چانه و نیش و دندان رها کردی ام در قدم های تکرار زمستان زمستان زمستان، زمستان پس از مرگ تو نیمه قصه بد شد تو دامن کشیدی که از من گریزی نشستی بنوشی تمام تنم را و خون مرا پای پایت بریزی تو تاریخ در خود فرو رفتنی حیف به تاریخ در خود شکسته اسیرم و مغزی که دیگر تحمل ندارد به بیراهه خورده شکنجه اسیرم میان همه زندگان دو عالم اگر نام کمرنگ من را زدودند چه غم که رفیقان هم کاسه من مرا پیش از این قصه ها کشته بودند غروب چه روزی تو را منجمد شد طلوع کدامین سفر از تو پر شد چقدر از مرا روی دفتر نوشتی که شعر امتداد هزاران تومور شد در این لابلای پر از وهم و وحشت به یاد جهان من و باورم باش بیا بیتی از ماندنت باش و برگرد به فکر خط خالی دفترم باش زنیت کن و از سر نو بسازو هراس مرا در خودت جستجو کن سه خط رو به من باش و یک خط عقب رو مرا سرکشی کن، مرا زیر و رو کن آهای آخرین کولی عصر ییلاق آهای عشق درهم شکسته مرا باش آهای اسم پس کوچه های پس از من آهای آخرین درب بسته مرا باش از آن روز برفی کنار مزارش تو را با تب مولوی می‌شناسند کسانی که با زخم من آشنایند مرا با همین مثنوی می‌شناسند مرا با خودت آشنا کرده ای مرگ نیفتی زمین حضرت آخرین مرگ زمین و زمان را عقب برنگردان تحمل ندارم دوباره به قرآن نگاهم کن ای ساحر خوان آخر و از گور من جوجه تر درآور به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن و شر مرا از سر مرگ کم کن مرا پشت شعرم به پایان بچسبان از آدم بگیرم به انسان بچسبان دوخط شعر کولی برایت سرودم دوباره همانم که در جاده بودم دوباره همانم همان عشق عریان همان فحش بد در شب راهبندان دوباره همانم که درد تو بودم که خیر سرم خرده مرد تو بودم همانم که در بهت آن مسلخ زرد تو را لو نداد آخر و کم نیاورد نگفتم که سیب ازل را تو خوردی که تو خانه را دست شیطان سپردی عروسک نباش، از پس شیشه رد شو بیا واقعی بودنت را بلد شو فقط لحظه ای مثل زن ها بفهمم از این زنده بودن برای تو سهمم بتان جام من را پر از زهر کردند خدایان پس از رفتنت قهر کردند و ابر سیاهی که قبر مرا دید قرونی گذشت و قرانی نبارید پس از تو فقط نکبت از خانه ام ماند دو پر چوب خشکیده از لانه ام ماند که کم بودی اما همان کم مرا بس که من دل به هر آنچه کم بسته بودم که بسیاری تو زیادی غم داشت از انبوه اندوه خود خسته بودم چگونه به اسمت صدایت کنم هان؟ بمان لیلی در زمستان نشانی از این قصه رفتم که پایت وسط بود نماندم که تو، در میانه بمانی وگرنه بدون تو معنا کجا بود شفق بی تو یعنی شبم را ببارم زمان بی تو یعنی فقط ساعت صفر جهان و زمان را تمرکز ندارم وگرنه بدون تو اصلا ولش کن به کمرنگی من کسی در جهان نیست از آن لحظه که سمت رفتن دویدی کسی بین ما جز غمی ناگهان نیست به چشمان من خیره شو سرنگردان من آیینه ام، من توام حضرت درد تو آمین من بودی ای عشق واحد تو قلب منی قبله تحت پیگرد ببین لیلی رفته از فصل کهنه تو اقلیم بارانی کودکانی طلوع تمام زنان شگفتی و شرقی ترین مادر کهکشانی مرا از تب شهر تلخت خبر کن بگو لیلی از شهر باران فروشان بگو با سپیدی باغت چه کردند چه ها کرده ای با زمستان فروشان مگر مرد آن بچگی ها نبودم بگو جای پاهایمان کو چه کردی؟ بگو این خیابان چه کردت که مردی مرا حیف و میل دو پس کوچه کردی در آن گیرو دار شب و شوکران ها چه کاری برایت نکردم که می‌شد؟ و یا در شب رفتن و مردن تو دو بیت مرا می‌شنیدی چه می‌شد؟ تن جاده را خط کشیدم به دورت نشستی و طیار از من گرفتت جهان از خیابان من چرب تر بود بزرگی سیاره از من گرفتت بترس از شبی که مقابل نشینی که دنیا ره و رسم گردش چنین است زمینی که من می‌شناسم سر آخر به هم میرساند، شگردش چنین است به فکر توهم هستم ای حضرت دور به فکر خودم که اگر دیدمت باز اگر تاس نردم به خوبی نشیند اگر آخر قصه بلعیدمت باز چگونه مرا روبرو می‌گذاری بگو با چه سحری مرا میکشی باز چطور آب از جوی رفته دوباره به جو بازگردد بگو شعبده باز ببخشم نبخشم مرا صرف کردی چطور آن دل داده را پس بگیرم توهم بچه بودی عزیز دل من چطور اشک از آن چشم نارس بگیرم فدایت شوم دختر عصر طوفان تو را با خیالت به دنیا سپردم خودم را به دست خودم چال کردم پس از تو نبودم اگرچه نمردم مرورم کن از خاطرت جا نمانم زمین مثل من مرد ماندن ندیده به پای گناهی نکرده نشستم کسی جز تو آن سیب من را نچیده تمرکز ندارم چه باید بگویم روایت از این مرد راوی گرفتی از آن بدتر اینکه مرا ساده دیدی مرا با تمام علی ها مساوی گرفتی تو را در بزنگاه دیدن ندیدم همیشه گرفتار کم بینی ام من کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام دو خط چتر بی معنی ام من سکوتم رضا نیست پس چشم بردار میان همه لاعلاجان چرا عشق؟ بدون سلامی خزیدی کنارم ولم کن، کجا من کجا عشق؟ ترانه سرا ترانه شعر آهنگ برای اولین بار در   

کد همراه اول : 91669

Heyf - Saman Jalili

حیفه روزایه رفته حیفه روزایه با تو گفته بودم نباشی غصه میگیره جاتو انتظاری ندارم از تو که داری میری فکرشو میکردم یه روز دلخوشیمو بگیری فکر دنیای بی تو فکر عمری که میره گفته بودی که هرگز من رو یادت نمیره خونده بودم من از چشات داری دل میکنی حالا که سوختم من به پات حرفه رفتن میزنی گفت دلم پیشه کسی دیگست حقیقت اینه که میگست همیشه میدیدم پیشه من نیست یادش نگفته بود میخوادش رفت همون شد که خودش میخواست ولی خاطره هاش اینجاست تنهایی میگیره همه ی دنیامو به کی سپرده جامو تکست آهنگ حیف سامان جلیلی بعد دل کندن از من اینکه خواستی جدا شی فکرش عینه عذابه با کی میتونی باشی تو قسم خورده بودی که منو درکم کنی چشمامو میبندم به روت بهتره ترکم کنی گفت دلم پیشه کسه دیگست حقیقت اینه که میگست همیشه میدیدم پیشه من نیست یادش نگفته بود میخوادش رفت همون شد که خودش میخواست ولی خاطره هاش اینجاست تنهایی میگیره همه ی دنیامو به کی سپرده جامو

Sahne - Alireza Azar

 Lyrics Music  Sahneh Alireza Azar    لبخند مرا بس بود آغوش لهم میکرد آن بوسه مرا میکشت لب منهدمم میکرد آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود در سیر مرا کشتن این پرده ی اول بود هرکس غم خود را داشت هرکس سر کارش ماند من نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماند یا کُنج قفس یا مرگ این بخت کبوتر هاست دنیا پُل باریکی بین بد و بدترهاست ای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کو دریاچه ی آرامم کوه هیجانم کو بر آینه ی خانه جای کف دستم نیست آن پنجره ای را که با توپ شکستم نیست پشتم به پدر گرم و دنیا خود ِ مادر بود تنها خطر ممکن اطراف سماور بود از معرکه ها دور و در مهلکه ها ایمن یک ذهن هزار آیا از چیستی آبستن یک هستی سردستی در بود و عدم بودم گور پدر دنیا مشغول خودم بودم هر طور دلم میخواست آینده جلو میرفت هر شعبده ای دستش رو میشد و لو میرفت صد مرتبه میکشتند یکبار نمیمردم حالم که بهم میریخت جز حرص نمیخوردم آینده ی خیلی دور ماضی بعیدی بود پشت در آرامش طوفان شدیدی بود آن خاطره های خشک در متن عطش مانده آن نیمه ی پُر رنگم در کودکی اش مانده اما منه امروزی کابوس پُر از خواب است تکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب است نفرین کدام احساس خون کرد جهانم را با جهد چه جادویی بستند دهانم را من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت اندازه ی اندوهم اندازه ی دفتر نیست شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست یک چشم پُر از اشک و چشم دگرم خون است وضعیت امروزم آینده ی مجنون است سر باز نکن ای اشک از جاذبه دوری کن ای بغض پُر از عصیان این بار صبوری کن من اشک نخواهم ریخت این بغض خدادادی ست عادت به خودم دارم افسردگی ام عادی ست پس عشق به حرف آمد ساعت دهنش را بست تقویم به دست خویش بند کفنش را بست او مُرده ی کشتن بود ابزار فراهم کرد هوای هزاران سیب قصد منه آدم کرد لبخند مرا بس بود آغوش لهم میکرد آن بوسه ما میکشت لب منهدمم میکرد آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود در سیر مرا کشتن این پرده ی اول بود تنها سر من بین این ولوله پایین است با من همه غمگینن تا طالع من این است در پیچ و خم گله یکبار تو را دیدم بین دو خیابان گُرگ هی چشم چرانیدم محض دو قدم با تو از مدرسه در رفتم چشمت به عروسک بود تا جیب پدر رفتم این خاصیت عشق است باید بلدت باشم سخت است ولی باید در جذر و مدت باشم هرچند که بی لنگر هرچند که بی فانوس حکم آنچه تو فرمایی ای خانوم اقیانوس کشتی و گذر کردی دستان دعا پشتت بر گود گلویم ماند جا پای هر انگشتت از قافله جا ماندم تا همقدمت باشم تا در طبق تقسیم راضی به کمت باشم آفت که به جانم زد کِشتم همه گندم شد سهم کم من از سیب نان شب مردم شد ای بر پدرت دنیا آهسته چه ها کردی بین منو دیروزم مغلوبه به پا کردی حالا پدرم غمگین مادر که خودآزار است تنهایی بی رحمم زیر سر خودکار است هر شعر که چاقیم از وزن خودم کم شد از خانه به ویرانه از خانه به ویرانه از خانه به ویرانه ، تکرار سلوکم شد زیر قدمت بانو دل ریخته ام برگرد از طاق هزاران ماه آویخته ام برگرد هرچیز به جز اسمت از حافظه ام تُف شد تا حال مرا دیدند سیگار تعارف شد گیجی نخ اول خون سرفه ی آخر شد خودکار غزل رو کرد لب زهر مکرر شد گیجی نخ دوم بستر به زبان آمد هر بالش هرجایی یک دسته کبوتر شد گیجی نخ سوم دلشور برش میداشت کوتاهی هر سیگار با عمر برابر شد گیجی نخ بعدی در آینه چین افتاد رویی که کنارم بود هذیان مصور شد در ثانیه ای مجبور نبض از تک و تا افتاد اینگونه مقدر بود اینگونه مقرر شد ما حاصل من با توست قانون ضمیر این است دنیای شکستن هاست ما جمع مکثر شد سیگار پس از سیگار کبریت پس از کبریت روح از ریه ام دل کند در متن شناور شد فرقی که نخواهد کرد در مُردن من تنها با آن گره ابرو مردن علنی تر شد یک گام دگر مانده در معرض تابوتم کبریت بکش بانو من بشکه ی باروتم هر کس غم خود را داشت هرکس سر کارش ماند من نشئه ی زخمی که یک زخم خمارش ماند چیزی که شکستم داد خمیازه ی مردم بود ای اطلس خواب آلود این پرده ی دوم بود هرچند تو تا بودی خون ریختنی تر بود از خواهر مغمومم سیگار تنی تر بود هرچند تو تا بودی هر روز جهنم بود این جنگ ملال آور بر عشق مقدم بود هرچند تو تا بودی ساعت خفقان بود و حیرت به زبان بود و دستم به دهان بود و چشمم به جهان بود و بختک به شبم آمد روزم سرطان بود و جانم به لبم آمد هرچند تو تا بودی دل در قدحش غم داشت خوب است که برگشتی این شعر جنون کم داشت ای پیکر آتش زن بر پیکره ی مردان ای سقف مخدرها جادوی روان گردان ای منظره ی دوزخ در آینه ای مخدوش آغاز تباهی ها در عاقبت آغوش ای گاف گناهی ها ای عشق بانوی بنی عصیان ای گندم قبل از کشت ای کودکی شیطان ای دردسر کش دار ای حادثه ی ممتد ای فاجعه ی حتمی قطعیت صد در صد ای پیچ و خم مایوس دالان دو سر بسته بیچارگی سیگار در مسلخ هر بسته ای آیه ی تنهایی ای سوره ی مایوسم هرقدر خدا باشی من دست نمیبوسم ای عشق پدر نامرد سر سلسله ی اوباش این دم دمه ی آخر را این بار به حرفم باش دندان به جگر بگذار یک گام دگر باقی ست این ظرف هلاهل را یک جام دگر باقی ست دندان به جگر بگذار ته مانده ی من مانده از مثنوی بودن یک بیت دهن مانده دنیا کمکم کرده است از جمع کمم کرده است بی حاصل و بی مقدار یک صفر پس از اعشار یک هیچ عذاب آور آینده ی خواب آور لیوان پُر از خالی دلخوش به خوش اقبالی راضی به اگر شاید هرچیز که پیش آید سرگرم سرابی دور در جبر جهان مجبور لبخندی اگر پیداست از عقده گشایی هاست ما هر دو پُر از دردیم صدبار غلط کردیم ما هر دو خطا کاریم سرگیجه ی تکراریم من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه دلداده و دلگیرم حیف است نمیمیرم ای مادر دلتنگم دل باز ترین تابوت دروازه ی ازناسوت تا شعشعه ی لاهوت بعد از تو کسی آمد اشکی به میان انداخت آن خانوم اقیانوس کابوس به جان انداخت ای پیچ و خم کارون تا بند کمربندت آبستن از طغیان الوند و دماوندت جانم به دو دست توست آماده ی اعجازم باید منو شعرم را در آب بیاندازم دردی که به دوشم ماند ازکوه سبک تر نیست این پرده ی آخر بود اما غم آخر نیست دستان دلم بالاست تسلیم دو خط شعرم هرآنچه که بودم هیچ این بار فقط شعرم تکست آهنگ   

Lahad - Alireza Azar

بر حذر باش که این راهِ پر از بیم و امید دلِ پُر خواهد و پای سبک و دست تهی بر حذر باش که فرقی نکند در صفِ حشر قدِ رنجور علف با تنهء سروِ سهی تبِ اندوه بگیرد بدنت را محکم تک و تنها سفری رو به نهایت باشی زیر دستان لَحَد غرق خجالت بشوی تازه فکر قدغن های خدایت باشی دست و پا بسته، دهان بسته، جهان هم بسته ثانیه میرود و باز نمی گردد هیچ لحظه وقتی برود تا که به پایان برسد ته نشین می شود، آغاز نمی گردد هیچ تبِ اندوه بگیرد بدنت را مُحکم تک و تنها سفری رو به نهایت باشی زیر دستانِ لَحَد غرق خجالت بشوی تازه فکرِ قدغن های خدایت باشی حق و ناحق شدنِ عمر مساوی بشود کی قدم در گذرِ معرکه کافیست عزیز هر چه کردی به خودت کردی و در خود بنویس ساعتِ خواب شده، وقت تلافیست عزیز قبلِ هر چیز بگویم که من آنم که شبی تا لبِ پنجره رفت و به اتاقش برگشت گرچه استادِ هنر دست به رویش نکشید بالِ پروانه شد و نرم و مُنقَّش برگشت من همانم که شبی عشق، به تاراجش برد همچو حلّاج به خاکسترِ تشویش نشست در سرش سورهءِ تکویر مُجَسَم میشد قبلِ هر زلزله ای در خودش آرام شکست سیلِ غم بود که از گونه ی خشکش می ریخت و عزادارِ خودش بود که در خود می سوخت چشم بر وسوسه ها بست، و چیزی نشنید گفتنی بود ولی باز دهانش را دوخت آخرین مانده ی دورانِ اگر کشف و شهود آخرین مصرع خلقت، که به پایان نرسید اولین نامه ی تاریخ به امضایِ اَلَست آن که کوشید ولی حیف به انسان نرسید آنکه تصمیم گرفت آتشِ بَلوا باشد وسطِ مغلطه در مغلطه تنها باشد بین چین است و چُنان طرحِ معما باشد پاسخِ سوره چو شد، آیه ی آیا باشد آنکه لیچار شنید از همه و هیچ نگفت دوش و دوشاب به دوش از همگان دست کشید گله از هیچکسی هیچ نکرد و نبُرید تا تهِ حادثه ناخن پسِ بن بست کشید رو به فقدان خودش تَهی دست پرید آنکه میدید نشستند خرابش بکنند خوب میدید به منظور، عزیزش کردند صفحه از پشت گرفتند کتابش بکنند آنکه از حلقهءِ مفقود، لبی باز نکرد آنکه از تو سَری و تهمتِ تاریخ گذشت قدسیان را به لبِ منظرهءِ هیچ کشاند آنکه از خاج و صلیب و خطر و میخ گذشت آنکه نان خواست ولی دود فقط سهمش شد آنکه از گندمِ آغشته به خون، حیف گذشت او که دیوانهءِ دیوانگیِ پنجره بود آنکه از عافیتش محضِ جنون حیف گذشت آنکه دلتنگِ خودش بود، به جوهر که رسید نامه رو کرد و به پاهای کبوترها بست تشنه لب ساحلِ عریان، هوسش را میکرد گوش ماهی به سرِ گیسوی دخترها بست آنکه نُه ماه در اندیشه‌یِ پرواز گریست آنکه بر معرکه ای داغ و مشخص افتاد نطفهءِ هیچکسی در شدنش دست نداشت آنکه زاییده نشد، از غزلی پس افتاد آنکه اندازهءِ یک عمر به مُردن چسبید زندگی کرد به امید شبِ پایانی انتهای همهءِ پنجره ها دیوار است آخرین پنجره را هم که خودت میدانی مستِ اندوهِ حماسی وسطِ لحن و بیان آخرین غمزهءِ اوزانِ مُتَنتَن بودم پشت کمرنگ ترین فاجعه ها کشف شدم آنکه در سفسطه جان کَند، فقط من بودم چاره‌ای نیست از این راه گذر باید کرد باید از وادیِ مشکوک به پایان برسی این همه کوچه و پس کوچه که گَز کردی باز باید آخر به همین پیچِ خیابان برسی زندگی جایِ بدی بود، نمی فهمیدیم و تمام هیجاناتِ جهان گور شدند جبر از آغاز جهان مسئله ی تلخی بود اختیار آمد و مجبور به مجبور شدند دست و پا بسته، دهان بسته، جهان هم بسته ثانیه میرود و باز نمی گردد هیچ لحظه وقتی برود تا که به پایان برسد ته نشین می شود آغاز نمی گردد هیچ فرصت از دست رود، لحظه به آخر برسد بادِ مُردن بوَزد قائله پایان برسد دستِ قدّارِ زمان جام بچرخاند و بعد تیغهءِ تُندِ عجل باز به انسان برسد حق و ناحق شدنِ عمر مساوی بشود هی قدم در گذرِ معرکه کافیست عزیز هر چه کردی به خودت کردی و از خود بنویس ساعت تلخ شنی، وقت تلافیست نریز رو به رو حادثه مرگ مُجَسَم گردد دستت از خالیه عالم سبدی پُر باشد بی هوا سُر بخوری در تلهءِ خوف و رجا وانگهی دور و برت حلقهءِ آجر باشد تبِ اندوه بگیرد بدنت را محکم تک و تنها سفری رو به نهایت باشی زیرِ دستان لَحَد غرق خجالت بشوی تازه فکرِ قدغن های خدایت باشی ما چه کردیم که در آینهءِ مرگ هنوز هوسِ حق کشی و حق خوری آینده ماست تا دَمِ مرگ خطرناک ترین حالِ جهان باعث رخوت و دلبستگی و خنده ماست بر حذر باش که این راهِ پُر از بیم و امید دلِ پُر خواهد و پای سبک و دست تَهی بر حذر باش که فرقی نکند در صفِ حشر قدِ رنجورِ علف با تنهء سروِ سهی با توام مرگِ پس از زنده به گوری و جنون با توام گوش بده حرف زیاد است هنوز آخرین برگِ درختانِ لبِ جادهءِ پوچ سینه تو سینه‌یِ هوهو کشِ باد است هنوز آتش معرکه بالاست پِیِ دود برو هر کجا حضرت دادار که فرمود برو در پِیِ گنگ ترین حلقهءِ مفقود برو تو که رفتی پِیِ تاب و تپش رود برو به قدم‌های اسیرِ لجنم فکر نکن من همین بیخِ گُذر چشم به خون میبندم و به هر دشنه که تهدید کند میخندم من به هر زندهءِ ناچار نمی پیوندم من به دستانِ خودم گورِ خودم را کندم به پذیرایی و دفن و کفنم فکر نکن گاهی آهنگِ زلیخاست در آشوبِ دهان با چه سمع و بصری شکوِه بگوید کنعان یوسفِ دورِ مرا از غمِ تهمت بِرَهان گرچه رو زخمی ام و دستْ کج و تُند زبان به سر و صورت و دست و دهنم فکر نکن بعدِ صد مرتبه توبیخ غلط کردی باز؟ ما که هستیم تو دنبال چه میگردی باز؟ ماشه ات را بِچِکان مَرگ، اگر مَردی باز تو که از منزلِ منقل تبر آوردی باز هی به آیا بزنم یا نزنم فکر نکن مرگِ من، دل به طلوع شبِ جانکاه نده رو به این خنده یِ در گریهءِ گهگاه نده دل به تصویر بر آب آمدهءِ ماه نده بختِ نامرد بزن بد به دلت راه نده به غم‌انگیزیِ فرزند و زنم فکر نکن از من و بودن با من بگذر هم بستیز پشت من منتظر خنجرِ تیز است عزیز صاف بنشین وسطِ کتف من ای خنجرِ تیز نفسی تازه کن و اَرّه بکش شاخه بریز به غمِ جوجه کلاغی که منم فکر نکن عاقبت تابِ مرا تاب نخواهی آورد دشنه گر دشنهءِ تو شهر به ما گوید مَرد دست بردار از این زیر و بمِ در پیگرد شک نکن بی تو از این وَرطه گذر خواهم کرد به نشانی که نماند از بدنم فکر نکن فصلِ پاییز رسید و غزلی نشکفتم مثل بید از گذرِ باد بِهَم آشفتم مثل برگ از بغلِ شاخه زمین می اُفتم من که از منطق و دستورِ حقیقت گفتم به مضامینِ مَجازیِ تنم فکر نکن گر چه بد رفتی و بد کردی و بد خواهم دید گرچه با خونِ خودم پشت دلم داغ زدید با توام ای خطِ ابرویِ کجِ در تهدید باز با این همه هر وقت غمی شیهه کشید من همین نبشِ چنار و چمنم فکر نکن مثل سیگارترین لحظهءِ بی همنفسی مثل دیوارترین خاطره پژواکم کن قطره اشکی بچکان گونهءِ گُل خشک شده ست لقمه‌ای اَبر از اندازهءِ دریا کم کن افتضاحم،تَنِشَم، مثل دو شب مانده به عید مثل دستان پدر در افق فقر و سکوت مثل تُنگٍ عطشِ ماهی و اعصابِ سگی مثل خمیازهء مادر وسطِ سیب و سقوط نفس از دورترین مَنفذِ دنیا که رسید مرگ از آغاز خودت هم به تو نزدیک تر است تویِ دالانِ رسیدن به چه میپیچی باز راه برگشتنت از رفت که باریک تر است اولین مرحلهءِ عشق دگردیسی بود یعنی از من به تو رفتن، به تو محدود شدن یعنی از شاخه تبر، از تبر اَلوار سپس خُرده هیزم شدن و عاقبتش دود شدن مثل اندیشه‌ی کودک، پُرم از هر چه هوس حلقهءِ گم شدهءِ آدم و حیوان بودن آدمِ حیطهءِ بالا فقط آدم میشد لقمهءِ سیب کشانید به انسان بودن مثلِ یک جوجهءِ گنجشک دهن وا کردیم آسمان کِرم بریزد، شکمی سیر کنیم خواب دیدیم زمین مزرعه را میبلعد گیر کردیم که اینبار چه تعبیر کنیم سنگ اول همهءِ خاطره هایت مُردند سنگ دوم همهءِ حال، همین گودال است سنگ سوم که شروع همهءِ آینه هاست قصه تا قَطعهءِ آخر به همین منوال است  

Bikhial - Behnam Bani

روز و شب برام فرقی نداره عاشقی رو بیخیال بیا بیا تا با هم بگذریم بیا بابا بیخیال گل عشقم پژمرده شد باغبون نبودی تو هجوم بهت و بدرقه همزبون نبودی روح تو دیگه از سنگه عاشق نمیشم ای یار آتیش عشقم شعله میکشید حیف دیگه خاموش شد ای یار روح تو دیگه از سنگه عاشق نمیشم ای یار آتیش عشقم شعله میکشید حیف دیگه خاموش شد ای یار سرگرمی این تن خسته سوختن و ساختنه پشت پا زدی رفتی بیخیال زندگی باختنه دل دل قشنگ بودنت رو که تو چشات دیدم پاکی و صداقت عشقتو تو نگات ندیدم روح تو دیگه از سنگه عاشق نمیشم ای یار آتیش عشقم شعله میکشید حیف دیگه خاموش شد ای یار روح تو دیگه از سنگه عاشق نمیشم ای یار آتیش عشقم شعله میکشید حیف دیگه خاموش شد ای یار روح تو دیگه از سنگه عاشق نمیشم ای یار آتیش عشقم شعله میکشید حیف دیگه خاموش شد ای یار

Nisti - Ramin Bibak

این هوای لعنتی همش منو یاد تو میندازه رفتی و دلم گرفته از همه بی حد و اندازه نیستی تو ببینی بی تو قلب من خودشو میبازه رفتی و تموم خاطراتمون رو سرم آواره از سقف این اتاق سوت و کور تنهایی می باره گوشه گوشه ی این شهر بارونی تورو یادم میاره نیستی کل روزام نیستی کل رویام نیستی کل دنیام بد شد نیستی تا ببین بعد از تو دل من حتی با خودشم سرد شد کاش بشه فقط یه بار دیگه بیای توی خوابمو کم کنی یکم از این عذاب و درد و اضطرابمو تکست آهنگ رامین بیباک نیستی زندگی کنار تو یه خواب خوب بود که حیف شد تا پریدم از خواب و دیدم که نیستی چه حیف شد سالهاست نگام به قاب عکس روی دیوار خیره مونده من گم شدم برای پیدا کردنت چیزی از تو جا نمونده اینجا نمونده.. نیستی کل روزام نیستی کل رویام نیستی کل دنیام بد شد نیستی تا ببین بعد از تو دل من حتی با خودشم سرد شد کاش بشه فقط یه بار دیگه بیای توی خوابمو کم کنی یکم از این عذاب و درد و اضطرابمو

Andaze 100 Sale Rafti - Garsha Rezaei

این رابطه درگیر چی شد که اینجوری راحت بهم خورد میشه مگه اینجوری دل کند مگه میشه انقد بد آورد از بهترین روزای عمرم غیر از شب و دلشوره چی موند یه قصه دیگم تموم شد بازم یکی رفت و یکی موند به خدا تموم این شبا به سرم هوای تو زده میدونم که حال هردومون بده به خدا برام همه کسی منو دست هرکسی نده به خدا کسی به جات نیومده نیومده تکست آهنگ اما هنوز عادت نکردم خواستم بگم نرو عزیزم خواستم ولی جرات نکردم دنیا چقد کوچیکه حتی جایی برای ما دوتا نیست دریا همون دریاست ولی حیف حالش مثه گذشته ها نیست به خدا تموم این شبا به سرم هوای تو زده میدونم که حال هردومون بده به خدا برام همه کسی منو دست هرکسی نده به خدا کسی به جات نیومده نیومده ترانه سرا علی بحرینی ترانه شعر آهنگ برای اولین بار در   

Heyf - Naser Zeynali

این جوری تموم شد،روز های خوب من و تو ،خاطره شد من از همون روزی که رفتی ابری مونده آسمونم هی میخوام یادت نباشم ،نمیتونم!! میدونی ،تو همین چند روزه من چقدر شکسته ام!! چشامو رو همه آدما بستم!! چشامو روهم آدما بستنم!! میدونی، به خودم نمیرسم این روزها اصلا! همه طعنه میزنند خودمو نمیشناسم،اسممو یادم نمیاد! فقط اینو میدونم دلم فقط ،تو رو میخواد همه آدما میگن:بعد تو عوض شدم! خیلی ها دورمنن اما ،خیلی تنها با خودم.... میدونی تو این چند روزه چقدر شکسته ام.... چشامو رو همه آادما بستم میدونی به خودم نمیرسم این روزها اصلا! همه طعنه میزنند ، چشم تو روشن

Sadas - Amirabbas Golab

عشق یه اتفاق افتادس که دلم کم بابتش نشکست اما پیش اون بی ارادس ، دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد تب تند نفسات آخر شکستم داد بودنم انگار رفتنو یادت داد میری ام برو عزیزم هرچی بادا باد حالا هی برو ، حالا هی بگرد تا یه جایی که نشه کاری کرد شاید دوریمون راه چاره شد شاید عاشقت یه ستاره شد درد ندیدنت برام کم نبود چه حیف عشق من عاشقم نبود تو تنهاییات تو تنهاییام خودت با خودت منم با خدا ت که بفهمی من حواسم هست که تهش میرسی به بن بست که منو ساده بدی از دست ت گفتی دنیاتم اما چه دنیایی من تو تنهایی اسیرم تو کجاهایی واسه تو وقتی آخر این دنیاست که بفهمی یکی دنیاشو برات میخواست حالا هی برو ، حالا هی بگرد تا یه جایی که نشه کاری کرد شاید دوریمون راه چاره شد شاید عاشقت یه ستاره شد درد ندیدنت برام کم نبود چه حیف عشق من عاشقم نبود تو تنهاییات تو تنهاییام خودت با خودت منم با خدا ترانه سرا علی بحرینی ترانه شعر آهنگ برای اولین بار در   TexAhang



123